یک روز می آیی و در گوشم داد می زنی : عاشقتم م م ..
و آن روز ، دقیقا همان روزیست که باتری سمعکم تمام شده
و من که فکر می کنم داری می گویی :
عزیزم .. تلفن زنگ زد ، آقای فَلافلی ِ ، میگه الان وقت داری بیام چک هارو بگیرم؟
جواب می دهم : نمی خواد ، الان خیلی دیره!!
و نمیدانم چرا انقدر دلت برای آقای فلافلی می سوزد و گریه کنان به سمت تلفن می روی.