February 3, 2006

هرمز خان


هرمز خان، پسر خان هرمز جلبکی، مردی اُستُخار و قابل معاشرت است، او از دنیای اطراف به مسائل محدودی میپردازد و کسی نمیداند درونش چه میگذرد.

زن هرمزخان ملیکا خانوم است، که یکی از املاک او بشمار میرود، تقریبا هفته ای 2 بار بشمار میرود.
ملیکا شوخ طبع و راضی است،
(هرمز خان درباره ملیکا خانوم میگوید ملیکا بهترین ملکم است، از باغ کرج هم بیشتر می ارزه ، شانس آوردم گرفتمش)
حاصل انطباق آن دو، سه پسر با نام های ، جمشید ، تورج و شاپور میباشد
جمشید دچار بیماری فراموشی است، ولی از آن رنج نمیبرد، چون یادش نمی آید. 
جمشید دوست دارد بزرگ شود یادش بیاید که میخواسته چکاره شود، هرمز خان از جمشید به عنوان یک "اشتباه" یاد میکند، چون وقتی خیلی کوچک بود و اسپرم بود یادش رفته بود که ملیکا خانوم آن موقع قرص زد حاملگی خورده، و متولد شد.
جمشید پسر بزرگ خانواده است ، جمشید چت است.
جمشید به مادرش میگوید "پدر"
پسر بزرگتر خانواده تورج است، تورج گوزو است ،که عامل فراموشی جمشید است،
تورج میگوزد ، جمشید یادش میرود.
تورج دوست دارد در آینده مرغدار مراغه شود.
تورج همیشه میخارد. تورج حرکات غیر ارادی میکند. 

شاپور پسر باهوش خانواده است، ولی از هوش خود استفاده نمیکند، چون هرمز خان این اجازه را به او از همان بدو تولد نداده است و او ازعقب مانده شد، شاپور عامل گوز های تورج است، شاپور متولد شد، تورج گوزو شد.
یکی از عقب ماندگیهای شاپور ، واج آرایی است مثلا میگوید:
یه خری بیاد پشتمو بخارونه.. خارم خاریده شد خدا...اَخ تف خدا...

شاپور هم اکنون تحت تحقیر است.