November 20, 2009

ثابت می مانم

ایستاده بودم.
گاز دادی و به سرعت از کنارم رفتی..
و فقط چند برگ خشک نارنجی به دنبالت آمدند،
که آنها هم بعد از چند قدم پشیمان شدند و مثل من ایستادند.

و چون طبق معمول! قلب تو، مبدا مختصاتمان است،


ابن من بودم که از تو دور می شدم.

با "وجود" اینکه ثابت بودم.
.
.
حالا که رفتی،
تنها نگرانی من این است
چون که زمین گرد است،
تو که از یک طرف دور می شوی،
متاسفانه
داری از طرف دیگر نزدیک تر می شوی!
.
.
.
ولی من همچنان ایستاده ام
و همه چیز و همه کس
به یک نسبت،
دور و نزدیک می شوند.
.
باران پاییزی صورتم را خیس تر می کند
و سیگار بعد از رفتنت چه حالی می دهد

May 25, 2009

در ستایش مرگ

مرگ یعنی نماندن و رفتن
مرگ یعنی نبودن در بدن

مرگ یعنی نشخوار خاطرات

مرگ یعنی فسخ تمام معاملات

مرگ همان جدا شدن از رشته ی زمان است

تنها گذاشتن تک تک ثانیه ها و آزادی ِ روان است

مرگ یعنی اتصال ِ کامل به آگاهی

حل شدن در حوض نامتناهی ِ دانایی

هر کس که می میرد،

دیگر نمی ریند!

دیگر نمی بیند،

دیگر نمی خندد و نمی خیزد و نمی رقصد و حتی نمی شیند!

چون وقتی می میری ، تقریبا همه چیز را از دست داده ای.


چه بهتر! مگر مغز خر خورده ای که درگیر این همه ماده ای؟



پس آدم بعد از مرگش چه می شود؟

آخر همینجوری الکی که نمی شود!

مثل دونده ای که هی بدود و برود

آخرش هم به هیچ جایی نرسد!

ولی حتما یک تشکیلاتی چیده اند

وگر نه که فکر کنم رسما ریده اند!


من

با اینکه خیلی عاشق خودمم و بدنم،
ولی هر چه زود تر دوست دارم قید این بند را بزنم

بمیرم و ببینم در آن دنیای لعنتی چه خبر است


وداع کنم با این زندگی، که آغازش از کمر است

March 24, 2009

Depression Kills

آیا احساس می کنید که در زندگی ریده اید به الَک؟

آیا آنقدر افسرده اید که حتی حوصله حمام رفتن هم ندارید؟

آبا احساس ِ خونسردی و بی خیالی، یادتان رفته است؟

آیا به اصطلاح، فاز شما منفی است؟



کپسول های "ب – کمپلکس ب - تخمت"

برای درمال ِ افسردگی و چس ناله های شما

حاوی ِ هیچی اصن! ب تخمت!!

و بدون هیچ عوارض جالبی.

(مناسب برای زندگی شهری)

تاثیرات بی نظیر ، نظیر ِ :

شوق به زندگی وخرسندی از خود

قدرت در تصمیم گیری (هر چقدر هم اشتباه)

راحتی در ترافیک و محل کار و زن و بچه

مهم نبودن و در نظر نگرفتن حماقت آدمها و اطرافیان


March 16, 2009

Geek

به یک کلیک ساز ماهر جهت بازکردن درب ِ مای داکیومنت نیازمندیم

کاظم

کاظم بابا ..

- بابا

قربون بری برو از آشپزخونه شیشه خیار شورو باجاش وردار بیار

- چشم بابا

...

فداش بشمی این چیه آوردی؟

- شیشه شور!

خب اون چیه تو اون دستت؟

- خیار!

باجاش چی؟

- نبود بابایی

آخه تف به فهمت پدسسگ!

می خوای منم خیارمو باجاش فرو کنم تو شیشه شورت که روهم بشه شیشه ی خیار شور؟؟

- نه بابا ، الان میارم