December 27, 2008

(بو (د

بدنت ، بوی بودنت را می دهد
لباست ،
بوی رفتنت.
.
.
پس بک کن
وبمان
یا بک کن
و برو

کاظم

کاظم بابا .. بابایی .. مشقاتو نوشتی بابایی؟

- نه بابایی

فداش بشمی ، چرا ؟

- بابایی ترافیک بود

خب پیاده می نوشتی .. پدسسگ ِ کون گشاد

- الان می نویسم بابایی.

شیششتمُِ

اگر پشمک و تو
افتد به کامم
نخست پشمک خورم
سپس تو را من

کاظم

کاظم بابا ..

- بابا

بابایی برو این گلدونارو آب بده .. گناهی ان .. تشنشونه..

بابایی قربونش بره ..

- کدوم گلدونا رو بابایی؟

همین گلدون سفیدا که تو در یخچال ، تو جا تخمرغیان!

گلدونای تو حیاط دیگه بی بتّه!

- رفتم بابایی

December 23, 2008

(بو (د

بویی که بود
بوی دود ِ عود بود
یا نمی دونم
شایدم بوی گه ِ کود بود

آقای فَلافلی

یک روز می آیی و در گوشم داد می زنی : عاشقتم م م ..

و آن روز ، دقیقا همان روزیست که باتری سمعکم تمام شده

و من که فکر می کنم داری می گویی :

عزیزم .. تلفن زنگ زد ، آقای فَلافلی ِ ، میگه الان وقت داری بیام چک هارو بگیرم؟

جواب می دهم : نمی خواد ، الان خیلی دیره!!

و نمیدانم چرا انقدر دلت برای آقای فلافلی می سوزد و گریه کنان به سمت تلفن می روی.

کاظم

کاظم بابایی ، بیا بابا برو بالا این آنتن ُ تنظیم کن فوتبال داره بابایی ، قربونش بشم ، بشم من..

- بابایی نمیشه از پایین تنظیم شه؟

چرا میشه ، ولی ممکنه بره تو چشت!

- پس همون میرم بالا بابایی

December 12, 2008

کاظم

کاظم بابا .. بابایی ..

- بابا

بابایی از بیرون میای این کفشاتو جفت کن ، فداش بشه بابا

- جفتشو بابایی؟

- نه پدس سگ ، یکیشو جفت کن ، اون یکی خودش جفت میشه!