December 29, 2010

بیری بره

ای کسانی که لیوان آورده اید.. ودکا می خورین یا ویسکی؟

December 28, 2010

اجتباهی

یارانه چه غریبانه

رفتند از این خانه

December 27, 2010

کاظم اند فادر

کاظم بابا .. بابایی .. قربون بری

- بعله بابا

بیا بابایی برات قرص ویتامین خریده ، خارجکی ، عالی .. روزی یدونه میندازی بالا قوی میشی.. قربون بشی..

- بابا قرص که سبکه.. قوی نمی کنه! می خوای ماشیناتش نشانیمو بندازم بالا؟

آخه پدسسگ ..اصن تو باید آجر بندازی بالا عمله!

حالا شیاف مولتی ویتامین می خرم برات تا قوی بکنتت!

آدم شی

یادداشت های یک پتیاره

همیشه لای پای یک زن در میان است

کاظم - هوشنگی

هوشنگی: کاظم کاظم

کاظم: چیه؟

هوشنگی: ببین من یه فکری به سرم زده؟

کاظم: سرت درد می کنه حالا؟

هوشنگی: نه ، تو درت سرد می کنه؟

کاظم: نه ، هوا که گرمه

هوشنگی: پس گوش کن ببین چی میگم..

کاظم: بالاخره گوش کنم یا ببینم؟

هوشنگی: نمی خواد اصن نمی گم!

کاظم: چند بار می گی یه بار گفتی فهمیدم دیگه!

هوشنگی: من که اصن نگفتم هنوز، چی می گی؟

کاظم: خودت چی می گی؟؟

هوشنگی: من می گم بیا امروز که داریم می ریم خونه ، تو یه لواشک بگیر من یه نوشابه قوطی ، نص نص بزنیم

کاظم: کدومشو اول نصف کنیم؟

هوشنگی: لواشکَ رو

کاظم: خب کدوم نصفش میشه مال من؟

هوشنگی: نصف بزرگش میشه مال تو ، نصفِ بیشترشم مال من!

کاظم: قبول!

هوشنگی: نوشابه رو هم بعدش روش می زنیم بشوره ببره..

کاظم: کجا ببره؟

هوشنگی: تو جنگل ببره!

کاظم: ببر هم که خطرناکه و جنگل هم که خیلی راهه..

هوشنگی: نه، جنگل خیلی درخته و خیلی حییونه ، خیلی راه نیست!

کاظم: آره، حواسم نبودَصَن..

هوشنگی: خب پس پایه ای تئوریمونو عملی کنیم؟

کاظم: نه دیگه سخت شد! به نظرم همون لواشک و نوشابه قوطی رو بگیریم بره..

هوشنگی: خب منم منظورم همینه دیگه!! اعصاب میزنی چرا؟؟

کاظم: خب باشه ، اصن برای اینکه دعوا هم نشه می خوای نوشابه رو نص نص کنیم یه نصفِ کمترشو من می خورم یه نصفِ کمترشو تو! که مساویشه..

هوشنگی: خب!

کاظم: خب.

یادداشت های یک پتیاره

بنی آدم ابزار یکدیگرند.

کلمه ترکیب

آ لوده ، همین بوده

به هر کجا که بروی، آسمان یک رنگ است.

به جز تهران