December 7, 2008

کاظم

کاظم بابایی .. بیا این لگو هاتو جمع کن می خوام سفره بندازم .. فداش بشه بابایی ..

- چشم بابایی.

...

کاظم بابا .. چی شد بیا جمع کن دیگه

- الان بابایی؟؟

نه دیگه .. من میگم بذار وقتی بزرگ شدی ، آقا شدی ، زن گرفتی ، زنت هرزه از آب درومد ، بچه هات معتاد شدن ، خودت سفلیس گرفتی رفتی بیمارستان ، زلزله شد ، بیمارستان لرزید ، دستگاه فیزیوکورتاژ افتاد رو سرت و لوله ی آنژیو گرافی رفت تو کونت ، اون وقت بیا لگو هاتو جمع کن!

- نه بابایی الان میام