September 24, 2008

ارشه شور



دکل بان : سلام کاپیتان

کاپیتان : سلام دکل بان

دکل بان : ببخشید ، عذر می خوام

کاپیتان : چقد می خوای؟

دکل بان : سه صوت

کاپیتان : جه عجله ای یه حالا؟

دکل بان : کارم گیره کاپیتان ، قبل از 12 حتما باید سر کار باشم!

کاپیتان : مامان باباتم گیرن؟

دکل بان : باباتم گیره فقط ، مامانم تیریپی نی!

کاپیتان : خیله خب ... چه خبر از ارشه شور؟

دکل بان : ارشه شور سکان قلبی کرده الان بیمارستانه..

کاپیتان : کیپی ششه؟

دکل بان : کیشیش ِ ارشه!

کاپیتان : نکنه ارشه شور اواخر عمرشه؟

دکل بان : متاسفانه.. باید بگم ، بعله

کاپیتان : نه و نگمه!

دکل بان : ببخشید کاپیتان ، دیگه تکرارش پخش نمیشه

کاپیتان : اشکال نداره حالا ، برو ارشه رو بشور بوی شاش میده

دکل بان : چرا به بادبان بان نمیگین کاپیتان؟

کاپیتان : به اون قبلا گفتم .. خودش می دونه.. تازه خانوادشم خبر دارن!

دکل بان : امان از این دنیای بنیان های اجتماعی ِ بی بنیان کاپیتان

کاپیتان : این حرفارو رو دکل بهت یاد دادن؟

دکل بان : این حرفارو که از خودم نمیگم .. بهم الهام میشینه اس ام اس میکنه

کاپیتان : الهام کیه؟

دکل بان : زن دوم از پایین .. باید هم فشار بدی .. خرابه چون

کاپیتان : پلاکتون چند بود؟

دکل بان : اون موقع بود یه میلیون ، الان شده 83

کاپیتان : حالا بحث رو عوض نکن .. ارشه چی میشه؟

دکل بان : فکر کنم شامل مرور زنان و مردان بشه!

کاپیتان : تقصیر منه که توروگذاشتم رو دکل ، کون گشاد بار اومدی

دکل بان : کاپیتان بهر حال هر کس از یه زاویه ای به دنیا میاد ، نگاه میکنه دیگه..

کاپیتان : بعله .. بعله .. کاملا درست میگاین شما!

دکل بان : من معذرت می خوام اگه نقض غرض کردم کاپیتان

کاپیتان : چقد می خوای؟

دکل بان : 3 صوت.

September 22, 2008

حالا که رفتی ، برایت از زندگی ام بگویم

اولا که ، خیلی زود رفتی!

چون هنوز جای فرورفتگی سرت در بالشت ، مانده است

و تنها 6 درصد از الکل موجود در لیوان مشروبت تبخیر شده است

.

ثانیا که ، خیلی با عجله رفتی!

و به من فرصت ندادی

دمپایی هایت را جلوی پاهایت جفت کنم

و همین منجر به این شد که شست پایت لای دمپایی جفت نشده برود و تعادلت بگا رود و با دماغ داخل آیینه شوی و برای آخرین بار هم خودت را نبینی و بری..

.

.

جالبن که ،

مرا نه تنها با جنازه ات ، بلکه با تصویر های زیادی از جنازه ات ناشی از خرد شدن آینه ، تنها گذاشتی!

در صورتی که میدانستی ، من از تنهایی بدم می آید.

.

.

فاحشن که ،

بی شرمانه ، بی خداحافظی رفتی!

و همین تاثیر منفی که روی اعصابم گذاشتی ، باعث شد که انرژی لازم را برای فراموش کردنت فراهم کند

.

ولی

حالا که رفتی

برایت از زندگی ام بگویم..

.

.

زندگی ام که

خیلی بهتر شده ، اون که هیچی!

.

این بیمه ی "حوادث ناشی از زن" و بعلاوه بیمه عمر ، باعث شد که در عوض تو ، به همه ی چیزهایی که آرزویش را داشتم برسم

و به نظرم معامله ی خوبی بود

.

و حالا که فکر میکنم ، فقط یک سوال ذهن مرا مشغول کرده است

.

تو که رفتی

چرا زود تر نرفتی؟

September 3, 2008

کاظم

کاظم ... کاظم پسرم ... بیا پشت بابا رو بمال

- کجا بمالم بابا؟

بمال دور لبت