March 30, 2010

ابزار عشق

بعد از سی و سه سال به من تلفن می کنی و می گویی پنچر شده ای و به کمک من احتیاج داری.

و من چون خیلی عاشقت بودم و لخت هم هستم، لباس می پوشم و به طرف تو حرکت می کنم.


وقتی می بینمت، در آستانه ی آشپزخانه روی صندلی چرخ دارت نشسته ای و چرخ سمت چپت پنچر شده و کمی کج شده ای و موهایت بیشتر به آن طرفی رفته که من همیشه دوست داشتم، و خوشم آمد که آن یکی چرخت پنچر نشده است که موهایت آن طرفی که من دوست ندارم برود.


بدون اینکه چیزی بگویم به طرف انباری می روم و جعبه ابزار آلمانی ات را که سی و سه سال پیش برای تولد بیست و سه سالگی ات خریده بودم و تقریبا اندازه ی تو عاشقش بودم و تو خوشت نیامده بود بر می دارم و کنار پایت می نشینم.


در جعبه ابزار را که باز می کنم بوی انبردست و آچار و دمباریک و چکّش و ابزارهای دست نخورده و نو، دیوانه ام می کند.


دست به کار می شوم، وارسی می کنم، خوشبختانه پنچر نشده ای ، فقط باد خالی کرده ای.

تلمبه ی مخصوص را وصل می کنم و آنقدر تلمبه می زنم تا موهایت به حالت همیشگی که خودت بیشتر دوست داری برگردد.

همه چیز روبراه می شود، بلند می شوم و با پشت کاغذ سمباده اشک هایت را به آرامی پاک می کنم.


و چون من همیشه،

عاشق تو و این جعبه ابزار بودم.

جعبه ابزار را برمی دارم و می روم

March 12, 2010

What is Life?

زندگی چیست؟

خب اینکه سوالی تخمیست!
چون که اصلن
جوابش معلوم نیست
ولی،
خدمت شما عرض شود که،
به نظر بنده،

یک،

دو،
سه..
(شعر شروع می شود)

زندگی لحظه ی عاشق شدن است.

کردن و کامل شدن و
دادن و ماهر شدن است.

زندگی دول شدنِ شومبول است.

رشد بی شایبه ی هرکول است.

زندگی کوشش اسپرم ایست،

که رسیدن به تخمک،
به تخمش هم نیست.


زندگی آزادی ست،

زندگی عربده است،
مست شدن و
ول شدن و
لش شدن است.


زندگی همین دو سه دود است..

که با سه کام، حبس و
با دو بست ، توپّ است.

زندگی تلاقی خط های موازیست

که از روی آینه، به دماغت راهیست.

زندگی رعایت موازین غیر اخلاقیست

شکستن هنجارها و
کونده پر رو بازیست.

زندگی رقص کون لختِ یک نجار است

که صدای اره و چوب
از خود، بی خودش ساخته است.

زندگی ذوقِ بی سابقه ی یک فاحشه است

که اجاره خانه ی عقب مانده اش را
همین امشب "داده" است.

زندگی خنده ی بی معنی یک چاقال است


خارش بی موقع یک تناسل- اندام است.


زندگی جرات جاری شدن است.

زندگی، مرگ زمان است.
ریزش برگ خزان است.

زندگی،

له شدن غرور یک گوجه ی رب شده است
کمر خم شده ی
سیگار خاموش شده است.

و در آخر،

زندگی،
هر چه که هست..

آگاه بودن تو،

از حال است.




مهندس معتمدی

18 آئورت 1969