July 29, 2008

قابلمه

قابلمه خسته است

قابلمه وصل به دسته است

قابلمه سوتین نبسته است


قابلمه روزی گفت :

سنگ کو ؟ گنجشک مرد!


قابلمه شاید این بار بخندد

صبر کند تا ته دیگش ببندد


قابلمه خسته است

قابلمه وصل به دسته است


قابلمه سرشار از نمک است

غذا شور شد ، به تخمم که سرشار از نمک است!


قابلمه در سینک غوطه ور است

نگران نباشید ، قابلمه شنا بلد است


قابلمه از بخار برنج ، گوز شده است

اعتیاد به مواد مخدر ، خانمان سوز شده است


قابلمه خسته است

قابلمه وصل به دسته است


قابلمه امروز نمیدانم چرا سیه چرده است

گمانم کفگیرش به ته دیگ خورده است


قابلمه عاشق شده است ، عاشق قاشق شده است

این موضوع را نوجوان خانه فهمیده است


قابلمه چند روز است که دلش تنگ شده است

چون نوجوان با قاشقش سراغ قابلمه نشده است


قابلمه امشب خانه همسایه خوابید

زن همسایه تا تواست دسته هایش را مالید



قابلمه خسته است

قابلمه وصل به دسته است