خب، من برگشتم
رفته بودم تایلند
به یه چیزایی پی بردم که اصن اگه بگم
مغزت سوت میکشه و آروم راهشو میگیره و میره
یه فرهنگی دیدم از مردمشون که اگه برات بگم
یه سری هورمون نارنجی و بنفش ترشح میکنی و اعضای بدنت سست میشن
یه کارایی کردم و یه چیزایی دیدم که اگه بفهمی
دیگه هیچی به روی خودت نمیاری، همون زیر خودت میمونی و با زِبَرت مشغول میشی
حالا بگو ببینم
تو این دوهفته چیکارا کردی؟
چنتا لینک شر کردی؟
قذافی رو تو کشتی؟ تو قایق؟
گودر چرا به گا رفت؟
پاشنهی آشیل چرا میخاره؟
روغن نباتی چرا گرون شده؟
چرا آدما دیگه حرف همو نمیفهمن؟
چرا گنجشککا دیگه آواز نمیخونن؟
اصن چه بلایی سر قرار اومده؟
آهای آدما، من کسخل شدم رفته
دیگه هم بر نمیگرده
اینجا کجاس؟
چرا هیشکی حرف منو نمیرقصه؟
لامسسبا آخه چرا هیچّی نمیگین؟
همینجوری ساکت نشستین دارین این پست رو میخونین و میخواین برین خطّ بعد
که چی بشه؟
دیدین که خالی بود و هیچی توش نبود
ای بابا
تا کِی رابطه ما باید یه طرفه باشه؟
آخه من چی کار کنم، خسسه شدم، می خوام نقطه بذارم آخر جمله هام.
میره اول هر کار میکنم.
این علامت تعجب جاکش هم همینطور!
ولم کنید بابا بذارید تو تنهایی خودتون بمیرم