کاظم: الو..
مامانوشنگی: الو ، سلام!
کاظم: سلام، من کاظمم؟
مامانوشنگی: آره پسرم، چطوری قربون بشی؟
کاظم: خوبم بابایی!
مامانوشنگی: هاها من مامانوشنگی ام پسرم، شوخی کردم، با هوشنگی کار داری عزیزم؟
کاظم: بله
مامانوشنگی : گوشی دستت باشه الان خودش اومد اصن
هوشنگی: آلو..
کاظم: الو هوشنگی..
هوشنگی : چی می گی این وقت شب؟
کاظم: تمرین ریاضی ها رو حل نکردم
هوشنگی: خب تند تند هم بزن حل میشن، هاهاها
کاظم: نه بابا کار به اونجا نکشید، بلت نبودم
هوشنگی: بلت چیه؟ بلد
کاظم: همون
هوشنگی: حالا من چیکار کنم؟
کاظم: جواباشونو بخون من درج کنم
هوشنگی: جوابم نه ئِه!
کاظم: این جواب سوال اولیه؟ خط های موازی؟
هوشنگی: وّاه، تو دیگه کی هستی بابا!
کاظم : من کاظمم بابایی
هوشنگی: یا مولا! بابایی کیه؟ من هوشنگی ام، شوتی تو چرا انقد
کاظم: میشناسمت بابا، دوستمی. این جواب تمرینا رو می خونی برام؟
هوشنگی: آره آره .. وایسا برم بیارم دفترمو
کاظم: یه ربّه وایسادم تُن باش دیگه
هوشنگی: خب، الان میرم
کاظم: باشه، منم میرم دیگه.. خدافظ
هوشنگی: خدافظ
کاظم : (تق)
هوشنگی: (طق)