September 7, 2012

داستان‌های ویژۀ شامگاه آدینه - این داستان: زرّافیک

یه روز یه زرافۀ جوان میره پیش مادربزرگ پیرش و به مادربزرگ پیرش میگه:
مامانبزرگ پیرم، آیا امکانش هست که تا قبل از اینکه زمستون بیاد برای من یک شالگردن قرمز ببافین؟
مامانبزرگ پیرش سرش رو از توی توده‌برگ‌های درخت در میاره بیرون و رو به زرافۀ جوان میگه:
چـــی؟
زرافۀ جوان این بار خواسته‌ش رو با صدای بلندتر تکرار میکنه و مادربزرگ پیرش رو بهش میگه:
نه نوه ی عزیزم! امکان نداره! این اصلا توی دنیای زرافه‌ها منطقی و عملی نیست، آیا تو چیزی از قانون «عدم بقای اندازۀ گردن»  میدونی؟
زرافه جوان به بالا نگاه میکنه و رو به مادربزرگ پیرش میگه:
خیر، چیزی نشنیدم! اگر براتون زحمت نیست برام توضیح بدید
مادربزرگ پیر، ظاهرا چون دندون نداشته، تفالۀ برگی رو که ساعتها مشغول جویدنش بود رو تف میکنه و رو به زرافۀ جوان میگه: الان برات میگم... به من بگو اندازۀ گردنت چقدره؟
زرافۀ جوان میگه:
بیست و سه اینچ
مادربزرگ میگه: میدونی که ما زرافه‌ها سالی چند اینچ گردنمون رشد میکنه؟
زرافۀ جوان به سرعت میگه: به طور میانگین، ده اینچ! یا همون بیست و پنج سانتی متر
مادربزرگ پیر متذکر میشه:
این یعنی چهارسال طول میکشه تا یک متر، و چهارهزار سال طول میکشه تا گردن ما یک کیلومتر رو طی کنه! بنابراین سرعت رشد گردن ما «چهارهزارسالِ زرافه‌ای بر کیلومترِ گردنیه» و این عدد دقیقاً برابر با سرعت بافتن شالگردن توسط یک مادربزرگ مجرّب برای نوۀ جوانشه و دلیل این سرعت کم هم، چیزی نیست جز، سُم.
زرافۀ جوان میگه: سُم؟
مادربزرگ یکی از چهاردست و پاشو مقابل صورت زرافۀ جوان میاره و اذعان میکنه:
بله! سُم.
پسرم... مادربزرگ‌ها هم مثل جوان‌ترها سُم دارن و بافتن شالگردن خیلی فرایند زمان‌گیر و طاقت‌فرساییه براشون و تا وقتی که بمیرن طول میکشه، چون سرعت گذر زمان برای زرافه‌های جوان و مادربزرگشون برابره و این یعنی اگر من بخوام یک شالگردن به اندازۀ گردن تو ببافم و گردن تو هم همینجوری رشد کنه، هیچوقت امکان پذیر نیست! و این همون دلیلیه که زرافه‌ها در مناطق گرم سیر زندگی میکنن تا نیازی به شالگردن پیدا نکنن.
زرافۀ جوان وقتی همۀ حرف‌ها رو هضم میکنه و تمام حساب‌کتاب‌ها رو پیش خودش انجام میده و به منطق مادربزرگش پی میبره، رو به او با مهربانی میگه:
من خیلی سپاسگذارم از شما، من الان خیلی چیزها یاد گرفتم و این یعنی یک معاشرت لذتبخش با یک مادربزرگ فرهیخته.
مادر بزرگ مقداری برگ تازه از روی شاخه‌ها میکّنه و به زرافۀ جوان، که ظاهرا گردنش به برگ ها نمیرسیده میده، و پیشونی اونو میبوسه و زرافۀ جوان خداحافظی میکنه و به منزل میره.

بله، زرافۀ جوان حالا یک پرفسور فیزیک پنجاه و شش ساله است که گردنی چهل و چهار متری داره و بزرگترین کراوات دنیا رو با دستگاهی که اختراع کرده برای خودش تولید کرده.
زرافۀ فیزیکدان در آخرین سخنرانی خودش در آمفی تآتر برج سنت فوتوسنتز  گفت:
من کسب این افتخار رو مدیون معاشرت‌های لذتبخشم با مادربزرگ پیرم میدونم.