November 1, 2010

یادداشت های یک پتیاره

بعد از اینکه کارمان تمام شد، سیگاری دود کرد و بدون اینکه حرفی بزنیم،

برایم نیم ساعت پیانو زد.


پولی را که برایم روی میز گذاشته بود را بر نداشتم، و خوشحال از در خانه اش زدم بیرون.

به هر حال،

شاید شغل شریفی نداشته باشم،

ولی عاشق موسیقی ام